- کم همت
دون همت، پست همت، فرومایه
معنی کم همت - جستجوی لغت در جدول جو
- کم همت
کم کاسه کم کوش کسی که همت او اندک باشد، دون همت پست همت
- کم همت
حقیر، پست همت، دون همت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عیناً، کاملاً، برای مثال روی زشت آن بداختر نحس و شوم / راست گویم کت ومت ماند به بوم (فرزدق - لغتنامه - کت و مت)
جوانمرد، دلیر، کوشا، پایمرد بزرگ همت جوانمرد، دلیر شجاع، کوشا ساعی، باعزم قوی پر استقامت
آنچه که با فاصله از افراد نوع خود روییده باشد مقابل پر پشت: موی کم پشت، کم مایه مقابل پر پشت، قلم مویی که نوک آن بلند باشد قلم نیزه یی
اندک اندک کم کم، بتدریج: (کم کمک و ضع زنان تغییر کرد وان تطور در سخن تاثیر کرد)، (بهار)
کم ژرفا جایی که عمق آن اندک باشد مقابل عمیق: (اکنون در قسمت کن عمق آب با دست و پا ناشیانه چلپ چلاپ میکرد)
کمسال، کم زی کم سن کم سال، آنکه عمر اندک دارد: (سه چیز است کان در سه آرامگاه بود هر سه کم عمر و گردد تباه)، (بهندوستان اسپ و در پارس پیل بچین گربه ز ینسان نماید دلیل)، (نظامی)
